سلامی دوباره

همیشه با این موضوع درگیر بودم در واقع  اینجوری بگم همیشه تو کل مراحل زندگیم دو راهی هایی وجود داشته اند که عقلم می گفت این راهو برو قلبم می گفت اون یکی رو برو...مردد! حالا انتخاب کردن یکی از این دو راه واقعا برام سخت میشد... اما همیشه سعی کردم فردی احساسی نباشم و راهی رو برم که عقلم میگه چون ذاتا منطق رو بیشتر قبول دارم... (با وجود اینکه خیلی وقت ها از انجام دادنش واقعا ناراحت شدم)

حالا این سوال پیش میاد پس قلب این وسط چی میگه؟!اصلا چرا هست؟!چرا همه ی ما احساسات را همیشه همراه خودمون داریم ؟!چرا بعضی اوقات اشک میریزیم؟!چرا بعضی اوقات بدون هیچ علتی دوس داریم دوست داشته باشیم ؟!دوس داریم کمک کنیم؟!کار هایی انجام بدیم که اصلا از نظر عقلانی معقول نباشه!؟بی جهت از یه رنگ یا هرچیز دیگه ای خوشمون بیاد یا نیاد!؟

خب وقتی این چیزا رو در نظر میگیرم میبینم که نمیشه احساسات رو نادیده گرفت با اینکه بعضی اوقات کاملا از نظر عقلانی اشتباه هست...(البته اینم باید درنظر بگیریم که عقل ما انسان ها کامل کامل نیس!)

اگه بخواییم از نظر تاریخ به این موضوع نگاه کنیم میبینیم که یکی از عامل های اصلی شکست خوردن افراد احساساتشون هست چیزی که حتی الان هم خیلی ها بخاطر احساساتشون کلی زخم می خوردند... حتی این احساسات متاسفانه وسیله ای شده که افراد کنترل افراد دیگری رو به دست بگیرند و طرف رو برای مدت ها بازی بدهند!...

درکل باید بگم که بعضی اوقات هم باید به ندای قلبت گوش بدی و بری به سمت راهی که میگه ...(قلبی که خونش منطق باشد!)

این موضوع رو هم باید درنظر بگیریم که شاید عقل ما هنوز به دید کافی نرسیده و قادر به تشخیص بعضی از مسایل نیست...